کوه نوردی فنی

به شانه ام زدی تا تنهاییم بتکانی.... به چه دل خوش کرده ای؟ به تکاندن برف از روی شانه های ادم برفی؟!!

کوه نوردی فنی

به شانه ام زدی تا تنهاییم بتکانی.... به چه دل خوش کرده ای؟ به تکاندن برف از روی شانه های ادم برفی؟!!

بحران برنامه ی نانگاپاربات

سرانجام اعضای تیم نانگاپاربات باشگاه دماوند ناچار شدند در برابر افزایش پرسش ها و تردیدها پیرامون صحت خبر صعود خود به قله ی اصلی نانگاپاربات ، در مقام پاسخ گوئی برآمده و فشار افکار عمومی جامعه ی کوه نوردی ایران را در این باره جدی بگیرند .      آنان روز دوشنبه ٢٣/١٠/٨٧  و  در جلسه ی هفتگی باشگاه شان ، فیلم کوتاه دیگری از آخرین مرحله ی برنامه نانگاپاربات را ارائه دادند که در آن به جز گفت و گوهای رد و بدل شده ( که می تواند در جریان یک صداگذاری جدید بعدا به نماهای فیلم اضافه شده باشد ) هیچ دلیل مستند و قانع کننده ای برای اثبات صعود قله ی اصلی نانگاپاربات وجود نداشت . آنچه در این فیلم به نمایش درآمد همان تصاویر و نماهای قبلا منتشر شده ای بود که پرسش ها وتردیدها پیرامون صحت خبر صعود را به عنوان وجه دیگری از بحران برنامه ی نانگاپاربات _ در کنار بحران مرگ سامان نعمتی  _ برای اعضای این تیم رقم زده بود و نکته ی عجیب آن که : دفاع آنان از عملکردشان در زمینه ی صعود یا عدم صعود ، در شرایطی صورت می گرفت که به هیچ یک از ابهام و سوال های ناگزیر در باره روایت های متناقض در توجیه دلایل رها کردن و مرگ همنوردشان هنوز هیچ پاسخی نداده اند.

 

می گویند نانگاپاربات را صعود کرده اند اما ...

اما آخرین تصاویر و عکس های صعودشان نسبت به آخرین تصاویر و عکس های دیگر کوه نوردان جهان که به این قله صعود کرده اند و در کنار   _ و کاملا در کنار   _   آن نشانه ی   ثابت  و  همیشگی قله ، سندی   ( عکس یا فیلم ) برای اثبات  عملکردشان  ارائه   می دهند ، هیچ شباهتی را نشان نمی دهد ! چرا ؟!

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

می گویند نانگاپاربات را صعود کرده اند اما ... برای چند پرسش بسیار ساده و طبیعی که تاکنون مطرح شده است هیچ پاسخی برای ارائه  ندارند . مثل : همگان ، و طی این سال هائی که گذشته است ، از عطش حیرت انگیز و قابل توجه شما برای قرار گرفتن روی قله _ دقیقا روی قله _ اطلاع دارند ، اگر واقعا آن برآمدگی در پشت سر شما قله و آن طرح مبهم همان نشانه ی قله است ، با توجه به هوای کاملا خوب و آفتابی عکس های بالا ، چه دلیلی باعث شده است که روی قله نروید و از فراز آن عکس ها و فیلم های خود را تهیه نکنید ؟ چرا در هیچ یک از عکس های تاکنون منتشر شده ی شما و هم چنین آخرین فیلمی که نمایش دادید کوچک ترین نمای عمومی از چشم اندازهای اطراف ( مثلا یال ها و خط الراس های منتهی به قله ) وجود ندارد ؟  در کجای تاریخ کوه نوردی ایران و جهان _ و هم چنین در تاریخ خود نانگاپاربات _ سابقه دارد که برای نمایش نشانه ی اصلی قله و اثبات صعود آن از آخرین درجه ی زوم دوربین ( تازه اگر فرض بگیریم نماهای زوم در فیلم شما واقعی است ) استفاده شده باشد ؟

.

[2007] Nanga Parbat - Diamir Face and Kinschofer route

 Before the summit ridge

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.http://www.piotrmorawski.com/mountainphotography/2007_NangaParbat/large-54.html

می گویند نانگاپاربات را صعود کرده اند اما ... در هیچ یک از تصاویر و عکس های آخرین مرحله ی برنامه شان ، نشانی از آخرین مرحله ی مسیر کین شوفر ، یعنی خط الراس منتهی به قله (عکس بالا ) ، دیده نمی شود و ترجیح می دهند توضیح در باره ی آن را به سکوت بگذرانند . چرا ؟! در فیلم های کوتاهی که تاکنون از آخرین قسمت برنامه ی آنان منتشر شده ( http://video.google.com/videoplay?docid=3058771677304138490&hl=en ) از شیبی منتهی به دره های پائین دست ، در حال بالا آمدن هستند اما آن گونه که در عکس بالا و ( برشی از آن در عکس زیر ) از قله ی اصلی نانگاپاربات مشخص است از حدود ١۵٠ _ ٢٠٠ متری قله ، با وجود دیواره های کاملا عمودی  ، امکان هیچگونه صعود مستقیم _ و بدون حرکت خط الراسی  _   به قله ی اصلی وجود ندارد !

 

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

ادامه دارد...

 

_________________________________

پی نوشت :

._ در ادامه ی این یادداشت نگاهی خواهیم داشت به آخرین فیلم نمایش داده شده ی تیم نانگاپاربات باشگاه دماوند و روایت آشفته و پر ازتناقضی که از دلایل رها کردن و مرگ سامان نعمتی ارائه می دهد ... در یکی _ دو روز آینده ...

متولیان امامزاده‌های سیاسی

 متولیان امامزاده‌های سیاسی 

یکی از دوستان تعریف می‌کرد که حدود دو دهه پیش می‌خواستند سریال یا فیلمی با مضمون مذهبی بسازند، فیلم‌نامه آن طوری بود که بخش مهمی از داستان در امامزاده‌ای دورافتاده اتفاق می‌افتاد، و لذا باید محل یک امامزاده را برای این کار در نظر می‌گرفتند، اما به دلایل اقتصادی و اجتماعی به این نتیجه رسیدند که بهتر است در اطراف شهر تهران زمینی کشاورزی را برای یک یا دو سال اجاره کنند و در آن امامزاده‌ای شبیه‌سازی کنند و پس از اتمام فیلم‌برداری نیز آن را تخریب و زمین را به صاحبش بازگردانند. این کار انجام می‌شود و چون ساختمان امامزاده ساده و معمولاً از گل و خاک است خیلی زود ساخته می‌شود. در این میان مشکلی برای ادامه کار پیش می‌آید و ساخت فیلم متوقف می‌گردد و آنان هم دیگر به امامزاده ساخته شده سر نمی‌زنند و قضیه به کلی فراموش می‌شود. فرض آنان هم این بود که صاحب زمین پس از اتمام زمان اجاره، امامزاده را تخریب و زمین را تصرف می‌کند. یک سال بعد صاحب زمین مراجعه می‌کند و خواهان استرداد زمین می‌شود، زیرا در این مدت مردم قضیه را جدی گرفته و آن بنا به محلی زیارتگاهی تبدیل شده و متولی پیدا کرده بود و مالک زمین هم قادر به اخراج آنان نبود!
راه‌حل چه بود؟ چرا این اتفاق رخ داده بود؟ نیاز مردم برای توسل جستن به اموری فراتر از فهم عرفی جهت حل مشکلات آنان یک دلیل بروز این اتفاق بود، اما منافع کسانی که خود را متولی اماکنی این‌چنینی می‌کنند را دست‌کم نگیرید. برای درک بهتر قضیه باید خاطره دیگری را تعریف کنم تا موضوع روشنتر شود. یکی از دست‌اندرکاران سابق دولت تعریف می‌کرد که مقدمات اجرای یک طرح عمرانی مهم را فراهم می‌کردند که معلوم شد در مسیر اجرای طرح زیارتگاهی که مشهور به امامزاده است قرار می‌گیرد و مردم محل به دستور متولی آن امامزاده اجازه انجام طرح را نمی‌دهند. خوب! در فضای آن زمان هم کسی جرأت نمی‌کرد که جسارت تخریب چنین مکانی اخروی را برای اجرای طرحی دنیوی به خود بدهد. قضیه مانده بود تا اینکه یک روز منشی این آقای رییس به وی اطلاع می‌دهد که آقایی آمده و با ایشان کار لازمی درباره آن طرح دارد. پس از ملاقات معلوم می‌گردد که ارباب رجوع کسی نیست جز متولی آن محل. خلاصه پس از توضیحات می‌گوید که تخریب و انتقال این محل خرج دارد. آقای رییس هم می‌پذیرد که هزینه! را بپردازد. هزینه! پرداخت می‌شود و آرامگاه به مکانی بالاتر منتقل می‌شود. پس از پرس و جو معلوم می‌شود که آقای متولی برای توجیه مردم محل گفته که مرحوم موجود در مقبره یکی از شب‌ها به خواب وی آمده و گفته است که چرا اینجا به زیارت من می‌آیید، قبر واقعی من جای دیگری است! همان جایی که بعداً مقبره را با جرثقیل حمل کردند.
چند ماه می‌گذرد و در اواسط احداث طرح دوباره وی به دفتر آقای رییس مراجعه می‌کند و خواهان دیدار می‌شود، پس از ملاقات می‌گوید که ایشان دیشب به خواب وی آمده و می‌گوید قبرش را کمی بالاتر برده‌اند، در حالی که قبر پایین‌تر است (در داخل طرح قرار می‌گیرد) آقای رییس هم با کیاست و درایت می‌فهمد که هزینه یک خواب دیگر هم باید پرداخت شود و پرداخت هم می‌شود!
قصدم از بیان این نقل‌قول‌ها این بود که بگویم، متأسفانه علی‌رغم ظاهر مسخره‌ای که در این رفتارها می‌بینیم، اکنون که در موعد انتخابات هستیم در رفتارهای سیاسی گروه‌های مختلف نیز چیزی کمتر از این مشاهده نمی‌کنیم، در سیاست هم به سرعت یک نفر را تبدیل به موجودی معجزه‌دهنده می‌کنیم و چون از سیر امور عادی عاجز هستیم، درپی دستی می‌گردیم که از غیب برون آید و معجزه‌ای کند، و به سرعت برای دخیل بستن به آن عزم خود را جزم می‌کنیم. اما این ظاهر قضیه است. در اصل باید متولیان این شعاردهندگان و معجزه‌گران سیاسی را پیدا کرد. آنان هستند که در پس ظاهر ماجرا نقش متولی و منافع خود را حفظ می‌کنند. در ساده‌ترین شکل آن یک متولی با دیدن خواب مقبره را جابجا می‌کند! و هزینه اندکی هم می‌گیرد، اما در شکل پیچیده‌اش با تحلیل‌های مفصل و استفاده از اصطلاحات و ادبیات مدرن و حتی پست مدرن درپی اثبات معجزه‌آفرین بودن امامزاده خودساخته هستیم و دعوت به دخیل بستن به آن می‌کنیم. در زمانی که بحران‌ها و مشکلات بیشتر است، این گرایش نمودارتر و مشهودتر است و طبعاً خریدار و بازار داغ‌تری هم دارد.
اما بازار سیاست در ایران بعد دیگری هم دارد. در این بازار مثل دعانویس‌ها عمل می‌کنیم. حتماً می‌پرسید که دعانویس‌ها چگونه‌اند؟ مطالعه‌ای مردم‌شناسی از زنان کوره‌های آجرپزی اطراف استان تهران نشان می‌داد که آنان وقتی که شش ماه پس از ازدواج علایم حاملگی را در خود نمی‌دیدند، بلافاصله به دعانویس مراجعه می‌کردند، و خیلی هم به دعا نویس‌ها اعتقاد داشتند، چون بخش قابل توجهی از آنان پس از پرداخت پول و گرفتن دعا در شش ماه بعد حامله می‌شدند. بخش باقیمانده مجدداً مراجعه می‌کردند و دعانویس مدعی می‌شد که گره شما سخت‌تر است و نیازمند دعای قرص و محکم‌تری است و پول بیشتری می‌گرفت و دعای جدید می‌داد. از این تعداد هم بیشترشان معمولاً پس از 6 ماه حامله می‌شدند. باقیمانده‌ها مجدداً ‌مراجعه می‌کردند و دعانویس هم پول بیشتری طلب می‌کرد و این راه ادامه داشت و در نهایت هم گره چند نفرشان هیچگاه باز نمی‌شد و قید دعانویس را می‌زدند و راه شهر و پزشک را پیش می‌گرفتند.

اما چرا به دعانویس اعتماد وجود داشت. به یک دلیل ساده و اینکه اگر هم پیش او نمی‌رفتند به طور عادی و آماری در همان زمان‌ها حامله و بچه‌دار می‌شدند و این تأخیرها به لحاظ آماری ثابت شده است و تعداد کمی هم که هیچگاه در شرایط عادی حامله نمی‌شدند، همان‌هایی هستند که پس از سال‌ها مراجعه به دعانویس، گره‌شان باز نمی‌شود. خلاصه دعانویسان سیاسی ما هم چنین وضعی دارند، هر بار که گره باز نمی‌شود، طلب اجرت بیشتری می‌کنند، و حتی راه‌های پیچیده‌تری را برای استفاده از این وردها و تعویذهای نوشته شده پیشنهاد می‌کنند. در انتخابات ریاست جمهوری پیش‌رو هم باید شاهد بروز انواع و اقسام متولیان و دعانویس‌ها باشیم که مردم برحسب گره‌ای که به کارش خورده نزد یکی از آنان می‌روند. البته تصادفی هم برخی از این گره‌ها موقتاً گشوده می‌شود، اما ربطی به دعانویس و تعویذ نوشته شده او ندارد.

عباس عبدی


چرا حقیقت را نمی گویند؟ کدام صعود ؟! ( قسمت سوم )

به نقل از وبلاگ کلاغ ها 

در باره ی آخرین مرحله ی مسیر کین شوفر :

در کتاب " نانگاپاربات " نوشته ی کارل هرلیخ کوفر ( انتشار در سال ١٣۵١ و  با ترجمه ی کوه نوردی به نام احد سالکی ) در بخش گزارش صعود موفقیت آمیز سال ١٩۶٢ و در باره ی وضعیت آخرین مرحله از مسیر صعود _ که بعدها مسیر کین شوفر نامیده شد _ و خط الراس منتهی به قله ی اصلی نانگاپاربات چنین می خوانیم :

« وضع صعود بر روی خط الراس سیلبرزاتل فوق العاده مشکل تر شده است . یک گروه سه نفره طبیعتا آهسته تر از یک کوه نورد تک رو حرکت می کند . مثلا هرمن بول در فتح انفرادی قله ی نانگاپاربات این خط الراس را تا شانه شمالی قله در عرض ۴ ساعت و این سه نفر( آندره مان هارد ، زیگی لو و تونی کینسهوفر ) در مدت ٧ ساعت طی نمودند و بالاخره توانستند حوالی ۴ بعدازظهر به شانه شمالی قله به ارتفاع ٨٠٧٠ متر برسند ... آنها برای طی ۵٠ متر انتهائی خط الراس قله که یال کم شیبی محسوب می شود دو ساعت تمام وقت صرف کردند... »  

.

نکته ای که در گزارش هیئت کوه نوردی سال ١٩۶٢ آلمان ها وجود دارد و می تواند بسیار قابل توجه باشد، اشاره به خط الراس منتهی به قله ی اصلی در آخرین مرحله از مسیر کین شوفر و زمان لازم برای پیمودن آن است . عکس بسیار واضح و روشنی از این خط الراس در سایت www.piotrmorawski.com_ متعلق به یکی از صعودکنندگان به نانگاپاربات از مسیر کین شوفر _ وجود دارد :

.Before the summit ridge

.

http://www.piotrmorawski.com/mountainphotography/2007_NangaParbat/index2.html

.

اما در هیچ یک از عکس های تاکنون منتشر شده و در هیچ یک از نماهای فیلم های تاکنون به نمایش درآمده ی تیم نانگاپاربات باشگاه دماوندی ها ، کوچک ترین نشانه و یا اثری از این خط الراس _ با آن چشم اندازهای مشخص اش از دنیای اطراف _ و یا حرکت اعضای گروه بر روی آن دیده نمی شود !! با کمی دقت در فیلم کوتاهی که دماوندی ها در جریان گزارش برنامه ی خود نمایش دادند و آن نسخه ای که در اختیار پدر سامان نعمتی گذاشته شد ، به سادگی می توان مشخص نمود که آنان در آخرین قسمت های مسیر پیمایش خود و نقطه ای که برنامه را پایان می دهند از یک شیب تند منتهی به دره های پائین دست در حال بالا آمدن هستند . از دامنه ای خود را بالا می کشند که هیچ شباهتی به هیچ خط الراسی ندارد و به نظر می رسد کمی قبل از قرار گرفتن روی خط الراس ، اقدام به گرفتن عکس ها و فیلم پایان برنامه می کنند . جائی که هم در پیش رویشان و هم در پشت سرشان همچنان شیبی رو به بالا دیده می شود . جائی که با هیچ منطق و استدلالی نمی توان آن را به عنوان قله ی اصلی نانگاپاربات پذیرفت .

.

نگاهی به آخرین نماهای فیلم دماوندی ها 

شیب تند دامنه ای که خود را از آن بالا می کشند و مشخص است که خط الراس نیست و هم چنین کیفیت حرکت و آخرین گام های لیلا اسفندیاری که دیگر کوچکترین توانی در او برای ادامه صعود دیده نمی شود :

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

و کاملا واضح است که با این وضعیت ، دیگر چاره ای جز اعلام پایان برنامه وجود ندارد . لیلا اسفندیاری و سهند عقدائی یکدیگر را در آغوش گرفته اند و آن شیب رو به بالائی که در پشت سرشان دیده می شود:

..

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

در کدام یک از عکس ها و فیلم های صعود کنندگان به قله ی نانگاپاربات می توان چنین شیب رو به بالائی را در لحظه ی فتح قله ، پشت سر کوه نورد صعود کننده  دید ؟ ( عکس زیر و آن را مقایسه کنید با عکس های کوه نوردان خارجی بر فراز نانگاپاربات در قسمت دوم این یادداشت ) 

.

.

.

.

.

.

.

.

 

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

و این است حکایت ایران بر فراز نانگاپاربات !! ... و حکایت هزاران شادباش !! ... و حکایت شیرزن ایرانی !! ... و البته ، حکایت  عمق عقب ماندگی فرهنگ کوه نوردی در این سرزمین ! ... و حکایت تاسفی عمیق از تلاش برای فریب افکار عمومی! گویا این حکایت ها را پایانی نیست ... چه باید کرد؟

.

________________________________________

پی نوشت:

1_ و اما گواهی های صعود : در کوه نوردی ایران ، کاظم فریدیان  اولین کسی بود که بعد از بازگشت از برنامه برودپیک و در توضیح و توجیه (!)  اعلام خبر دروغ صعود به قله ی اصلی برودپیک ، اعتبار گزارش های آن مثلا افسران تیم و چنین گواهی هائی را در صعود های قلل هیمالیا زیر سوال برد . او برای دروغ بزرگی که به کوه نوردی ایران گفته بود چنین استدلالی داشت : « در بازگشت به بیس کمپ وقتی به استقبالم آمدند _ حتی از کمپ های دیگر _ این توهم برایم ایجاد شد که قله را صعود کرده ام ... در فیلم هست که من به افسر تیم می گویم قله اصلی را صعود نکرده ام و افسر تیم _ که مایل است او قله را صعود کرده باشد _  می گوید من تعیین می کنم کی قله را صعود کرده !! » و نکته ی دیگر آنکه : فراموش نکنیم آنجا پاکستان است و پاره ای ویژه گی ها  و خصوصیات اجتماعی و اقتصادی این کشور برای همه ی ما آشناست ( منظور آن آفت ها و دردهای کهنه و تاریخی ست که خود ما نیز بدان مبتلا هستیم !! ) و البته تحلیل و استنباطی که  از این وضعیت داریم  هرگز به معنای زیر سوال بردن صحت و اعتبار کلیه ی صعودهای انجام شده در منطقه ی هیمالیا نیست . فقط می خواهیم تاکیدی بر این نکته داشته باشیم که اعتماد مطلق به سلامت کارکردهای اداری ، مالی و تشکیلاتی در نهادهای مثلا ورزشی  کشوری مانند پاکستان ، می تواند خود اشتباهی مطلق باشد ! بنابراین صرف استناد به گواهی های صادر شده برای اعضای این تیم و نادیده گرفتن و چشم پوشی نسبت به دیگر ابهام ها و تناقضات موجود ، نمی تواند چندان منطقی و قابل پذیرش باشد .  

2_ با عکسی دیگر از بلندای قله ی نانگاپاربات این یادداشت را به پایان می بریم ( و با تشکر از دوستی که آن را برایمان ارسال کرد ) .  همانطور که در قسمت دوم نوشتیم : قله ی نانگاپاربات دارای نشانه ای ثابت و بسیار مشخص ( یک نبشی فرو رفته در سنگ ) است. و تمامی کوه نوردانی که می خواهند سند و یا مدرکی برای اثبات صعود خود داشته باشند عکس های یادبود شان را در کنار این نشانه ی ثابت و همیشگی می گیرند...

.

.

.

.

.

.

.

.

.

..

.

3 _ بعد از قرار گرفتن این یادداشت در وبلاگ ، اولین کسی که از تیم دماوندی ها نسبت به آن واکنش نشان داد رضا نظام دوست سازنده ی فیلم های تبلیغاتی شان بود . کسی که از همان آغاز بحران نانگاپاربات و مرگ سامان نعمتی ، در مواجهه با پرسش های مطرح شده و دیدگاه های منتقدین ، روش فحاشی و هرزه نویسی در کثیف ترین شکل ممکن را در بخش پیام های بسیاری وبلاگ ها انتخاب کرد و این گونه به دفاع از عملکرد و رفتار دوستان باشگاه دماوندی اش _ یا به عبارت بهتر سفارش دهندگان کاری اش _ پرداخت . امروز هم ( ۴ شنبه ) در بخش پیام های این وبلاگ مجددا شاهد موج دیگری از فحاشی و هرزه نویسی او بودیم که بهرحال ... از کاظم فریدیان و لیلا اسفندیاری انتظاری بیش از این نداریم که  انتخاب یاران همدل شان (!) این قماش آدم ها باشند . رضا نظام دوست نویسنده وبلاگ بازگشت سیزیف است . وبلاگی که لودگی و هرزه نویسی و همچنین تبحر قابل توجه و مثال زدنی او را در جعل و مونتاژ هر گونه عکس و تصویری نشان می دهد : http://1ta100.blogspot.com

امروز و در اولین واکنش ، رضا نظام دوست با عکس های زیر مدعی صعود دوستانش شده است :

 

 

 .

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

و مشخص نیست که چرا برای اعضای تیم نانگاپاربات دماوندی ها و حامیان و طرفداران شان این چنین سخت و دشوار است که فقط در باره یک نکته بسیار ساده و طبیعی توضیح دهند . این که : اگر آنچه در پشت سرشان دیده می شود به راستی قله ی نانگاپاربات است ( به احتمال جعل و مونتاژ توسط رضا نظام دوست هم اصلا فکر نمی کنیم ) با توجه به وضعیت جوی مناسب _ که هم در عکس ها و هم در فیلم برنامه دیده می شود _ چرا همانند دیگر کوه نوردان جهان بر فراز قله قرار نگرفته اند و عکس های یادبودی همانند دیگر کوه نوردان جهان که به قله ی اصلی نانگاپاربات صعود می کنند ندارند ؟ و آن نشانه ی ثابت و همیشگی قله باید با چند درجه زوم برای همگان مشخص شود ؟ چرا یک توضیح ساده در باره این مسئله برایشان چنین سخت و دشوار شده است؟  و اگر تمامی اعضای تیم و _ نه فقط کاظم فریدیان _ موفق به صعود قله ی اصلی شده اند ، هدف و انگیزه شان از ارائه ی عکس هائی مانند عکس زیر به عنوان اثبات صعود چه بوده است ؟

.

.

.

.

.

.

.

..

.

.

4 _ لطفا اگر روزی گذرتان به انجمن کوه نوردان ایران بود از کیومرث بابا زاده یا عباس محمدی و یا جواد نظام دوست در باره ی علت فحاشی ها و هرزه نویسی های کثیف رضا نظام دوست در مواجهه با منتقدان حادثه ی نانگاپاربات حتما سوال کنید و خبرش را به ما هم بدهید . به قول آن دوست وبلاگ نویس ، شاید این هم نوعی تقسیم کار و جزئی از پروژه ی نانگاپاربات برای خفه کردن هر گونه پرسش و اندیشه ی انتقادی است و ما خبر نداریم !!

.