کوه نوردی فنی

به شانه ام زدی تا تنهاییم بتکانی.... به چه دل خوش کرده ای؟ به تکاندن برف از روی شانه های ادم برفی؟!!

کوه نوردی فنی

به شانه ام زدی تا تنهاییم بتکانی.... به چه دل خوش کرده ای؟ به تکاندن برف از روی شانه های ادم برفی؟!!

نانگاپاربات ایرانی : قله ی اصلی صعود نشده است !؟

 به نقل از وبلاگ کلاغها!!

در حدود چهارده روز پیش ، صحت خبر صعود تیم اعزامی باشگاه دماوند به قله ی نانگاپاربات از سوی رئیس و دبیر فدراسیون کوه نوردی ایران و طی مصاحبه ای رسمی با یکی از روزنامه های رسمی کشور ( اعتماد ملی ۵/٩/٨٧) مورد تردید قرار گرفت و از جمله دلایلی که برای این مسئله عنوان شد : عدم ارائه مدارک روشن و قانع کننده برای اثبات صعود و سابقه ی دروغ کاظم فریدیان در اعلام خبر صعود به قله ی اصلی برودپیک بود . واکنش منفعلانه و سکوت معنادار کاظم فریدیان و دیگر اعضای تیمش ، که تا پیش از این سعی می کردند هیچ پرسشی و یا مصاحبه ای را که در مخالفت با عملکرد و رفتار آنان منتشر می شد بی پاسخ نگذارند ، می تواند بسیار جالب و قابل توجه باشد و به نظر می رسد آنان در ارائه ی یک توضیح قانع کننده به افکار عمومی جامعه کوه نوردی با مشکل روبرو هستند .

_ قله ی نانگاپاربات دارای یک نشان ثابت و مشخص ( نبشی فرو رفته در سنگ ) است و تمامی صعود کنندگانی که می خواهند مدرکی برای اثبات صعود خود داشته باشند عکس های یادبود خود را در کنار این نشان ثابت و همیشگی می گیرند . تیم نانگاپاربات دماوندی ها تا این لحظه هیچ فیلم و عکسی که آنان را در کنار این سند اثبات قله نشان دهد ارائه نداده اند . عکس های آنان را در کادرهای بسته ای می بینیم که در پس زمینه اش همچنان شیبی روبه بالا دیده می شود و همین به تنهائی برای اعلام هر گونه ابهام و تردید نسبت به صحت خبر صعود به قله ی اصلی کفایت می کند .

_ قسمت هائی از فیلم صعود این تیم  را در اختیار داریم که طی چند روز آینده نتایج بررسی آن را در همین وبلاگ منتشر خواهیم کرد . نکاتی که در همین قسمت های کوتاه وجود دارد به شکلی حیرت انگیز تمام روایت های متناقضی را که تاکنون دماوندی ها به افکار عمومی ارائه داده اند زیر سوال می برد و بار دیگر این سوال را مطرح می کند که براستی در نانگاپاربات چه گذشت ؟ علت مفقود شدن و مرگ سامان نعمتی چه بود ؟ در این فیلم ها به روشنی دیده می شود که بعد از حرکت از کمپ ۴ به سوی قله ، عضو ناتوان و مسئله دار تیم لیلا اسفندیاری است نه سامان نعمتی !! و ضعف حرکتی و سرعت بسیار کم اوست که موجب ایجاد فاصله و شکاف در تیم صعود کننده شده است . در این فیلم به روشنی دیده می شود که تا ارتفاع ۴٠٠ متری زیر قله _ که تا پیش از این از سوی دماوندی ها نقطه ی رها کردن سامان اعلام شده بود _ در سامان نعمتی کوچکترین تفاوتی به لحاظ کیفیت حرکتی با دیگر اعضای تیم وجود ندارد و او در فاصله ی چند قدمی دیگر اعضای تیم _ که همگی به سختی و گام به گام خود را بالا می کشند _ و بدون هیچ شکاف معنادار و ناشی از عقب ماندگی از جریان صعود در حال پیش روی است . دراین فیلم به روشنی دیده می شود که جائی که اعضای تیم ایستاده اند و یکدیگر را در آغوش می گیرند و ... کوچکترین شباهتی به قله ی اصلی نانگاپاربات ندارد و هیچ اثری از آن نشانه ی ثابت و همیشگی نیست . در این فیلم به روشنی دیده می شود که همچنان شیبی رو به بالا وجود دارد و نمی توان آن نمای چند ثانیه ای کلوزآپ و کاملا مجرد از نبشی قله _ که با مونتاژی ساده در لابلای تصاویر قرار گرفته _ را باور کرد .

_ اما حکایت تائیدیه های آن مثلا افسران تیم و آن گواهی های صعود از نوع پاکستانی !!  کاظم فریدیان بعد از بازگشت از برنامه برودپیک و در گفت وگوئی با کلاغ ها ، آنجا که می خواست به دلایل دروغی که به کوه نوردی ایران گفته بود بود اشاره کند ، بی اختیار گوشه هائی از وضعیت و شرایط آن به اصطلاح همراهان و افسران پاکستانی هیئت های اعزامی را نیز برای ما روشن کرد . فریدیان می گفت : در بازگشت به بیس کمپ وقتی به استقبالم آمدند _ حتی از کمپ های دیگر _ این توهم برایم ایجاد شد که قله را صعود کرده ام ... در فیلم هست که من به افسر تیم می گویم قله اصلی را صعود نکرده ام و افسر تیم می گوید من تعیین می کنم کی قله را صعود کرده !! بنابراین به نظر می رسد نباید از تیم نانگاپاربات دماوندی ها انتظار داشته باشیم که بخواهند در اثبات اصالت و حقانیت صعود خود فقط به آن گواهی های صعود پاکستانی اکتفا کنند و ...

_ دیگر از اظهار تاسف برای وضعیت فعلی کوه نوردی ایران خسته شده ایم . مرزبندی هائی که از آن نام می بریم ... مثلا کوه نوردی مستقل و مثلا کوه نوردی دولتی ... فقط زائیده تخیلات ، تمایلات و آرمان های ذهنی ماست ... ما که فقط می خواهیم و دوست داریم این گونه باشد  اما ... تیلیچوپیک فدراسیونی ها و نانگاپاربات دماوندی ها ، دو روی یک سکه است . سکه ای که این روزها ، همه ما را دارند با آن بازی می دهند . خسته ایم و نمی خواهیم بازی خورده ی این نمایش نفرت انگیز باشیم . همین !

 

به فاتح قلل کی2 و نانگاپاربات بگویید


سامان

به فاتح قلل کی2 و نانگاپاربات بگویید : بزرگترین اشتباه او آن بود که انسانیت را فراموش کرده بود

 

باز هم یک تریبون و روزنامه جدید که در اختیار سرپرست فنی تیم قرار گرفت  مثل همیشه صحبتهای تازه ونو .

خیلی جالب است که در هر برهه، بنا بر مقتضیات آن زمان صحبتها و حرفهای تازه های از جانب اعضای تیم به خصوص کاظم فریدیان و سهند عقدایی می شنویم و این بار خبر گزاری فارس و کاظم فریدیان :

در ابتدای این گزارش کاظم فریدیان اشاره به سه بار جلسه ارائه گزارش نموده است ،بله ایشان درست می گویند گزارشی که در هر سه بار آن بعد از کلی تناقض گویی در زمانی که تیم تازه باز گشته بود یک سری از جملات مشخص و از پیش تعیین شدهای ارائه می شود تا به هر نحوی و به هر صورت ممکن عمق فاجعه کم رنگ شود و این در حالی است که هر بار با ارائه گزارش و آن مطالب انحطاط اخلاقی بیشتری را به وجود می آورد همانند "آدمهای درجه یک فقط به قله فکر می کنند "، " ما به خاطر قله از هر چیزی می گذریم " ، " ما سامان را رها نکردیم، سامان از ما جدا شد "،" سامان خود را از ما قایم کرده بود" و ... ، و جالب تر این که این جملات با طرفداری پیشکسوتان کوهنوردی و با شگاههای بزرگ مثل دماوند و انجمن کوهنوردی همراه است و مثل کوه پشت این جملات ایستاده اند و با انتشار بیانیه های مختلف آنها را تایید می کنند !



این قهرمان قله ها در جایی دیگر به این مورد اشاره می کند "اینکه کوهنوردی به هر دلیلی حین حرکت نتواند خود را کنترل کند، ایرادی به شخص یا گروه نیست" ، اگر در همان جلساتی که  آقای فریدیان به آن اشاره داشته اند حضور داشته اید به خوبی متوجه صحبت ایشان می شوید ، از نظر کاظم در یک تیم چون هر کس اختیار دارد می تواند برای خودش تصمیم بگیرد و هر جا که افتخار  بود  متوجه سرپرست تیم است و تیم وجود دارد و هر جا که مشکلی پیش آمد هر کس مسئول خودش است و این یعنی افراد درجه یک! ، لپ مطلب این که اگر افتخاری باشد آن متعلق به سرپرست ودرغیر این صورت هر کس برای خودش تصمیم میگیرد و مسئول خودش است.

در جای دیگر قله نورد مشهور " کاظم فریدیان " به این مطلب اشاره می کند که "احساس کردم ترجیح می‌دهد تنها بازگردد و مانع صعود کسی نشود. مسیر بازگشت کاملا امن بود " این در حالی است که با توجه به اطلاعاتی که همه کوهنوردان از هیمالیا دارند و بنا به گزارش خود گروه که هوا مدام تغییر میکرد و هر لحظه یک هوا در منطقه حاکم بود چگونه می توان یکی از اعضای تیم را که علائم ارتفاع زدگی در او کاملا مشهود است به راحتی رها کرد و پیش بینی نکرد که احتمال دارد برای او اتفاقی بیافتد و با قاطعیت اعلام کرد که اگر برمی گشت مشکلی پیش نمی آمد"!

و اما در مورد وسائل ارتباطی تیم بعد از کمپ چهار:

پدرام که در همان روزهای اول بازگشت تیم با تمامی اعضای گروه بجز سهند عقدایی تک به تک صحبت کرده بود و در ارتباط با وسایل ارتباطی که بعد از کمپ چهار چگونه تقسیم شده بود ، اعضای گروه این گونه پاسخ دادند:

احسان پرتویی نیا :"GPS  که همراه من بود ، موبایل هم میدانم که با سهند بود و از بقیه وسایل خبر ندارم ولی فکر می کنم که یکی از بیسیم ها با سهند و یکی دیگر با کاظم و از آن بیسیم آخر خبر ندارم."

حسین ابولحسنی :"   GPS که با احسان بود، فکر کنم که سهند موبایل و بیسیم و کاظم هم یکی از بیسیم ها را داشت  و آن یکی یادم نیست ولی فکر کنم که باتری تمام کرده بود و آن را در چادر جا گذاشتیم."

لیلا اسفندیاری : "GPS احسان، سهند موبایل و بیسیم، کاظم هم یک بیسیم و فکر کنم آن بیسیم دیگر هم با کاظم بود." (یعنی کاظم دو بیسیم داشته است).

کاظم فریدیان : "GPS احسان، سهند موبایل و بیسیم ، خودم هم یک بیسیم داشتم و بیسیم آخری یادم نمی آید که با چه کسی بود."

همانطور که می بینید وضعیت یکی از بیسیم ها کاملا نامشخص است ، تا این که در جلسه ای که یکی دو هفته بعد در باشگاه دماوند برگزار شد همگی متفقل القول به پدرام وشهرام گفتند که یادمان آمد ! آن بیسیم را در چادر به دلیل تمام شدن باتری جا گذاشته بودیم (مثل این که حسین حرف بدی نزده بود  و خانم اسفندیاری هم چیزی را که نباید می گفت گفته بود). کاری را که سهند و کاظم انجام داده بودند، حسابگری کامل فردی بوده  یعنی  هر کدام  با همراه داشتن دو وسیله ارتباطی  خیال خود را راحت کرده اند که اگر یکی از وسیله های ارتباطی خراب می شد دومی پیششان بود ، حسین و خانم اسفندیاری هم که خیالشان از جانب کاظم راحت بود.

و اما پدرام در همان موقع از کاظم سوال می کند که شما به عنوان سرپرست فنی وسایل ارتباطی را چگونه در بین اعضای تیم تقسیم کرده اید؟ پاسخ این سوال برای جوانانی که به دنبال کسب تجربه از بزرگان کوهنوردی هستند در نوع خود جالب و بسیار آموزنده است:"هر کس هر چیزی را که می خواست برمی داشت "!. این در حالی است که در همین خبرگزاری آقای فریدیان چنین ادعا می کنند:" صبح آن روز سامان برای اینکه در وزن کوله پشتی خود صرفه جویی کند، بیسیم را از من نگرفت. "!

و در ادامه می خوانیم :" . زمانی که می‌خواستم از سامان جدا شوم، به هیچ عنوان به خاطرم خطور نکرد که بیسیم در جیبم است و آن را به او بدهم. این بزرگترین اشتباهم بود؛ اما نمی‌توانم این را هم قبول کنم که باعث گم شدن و مرگ او شده است. "باید خدمت آقای فریدیان عرض کنیم که این مورد در برابر چندین مورد اشتباه و ایرادی که به سرپرست  فنی و دیگر اعضای تیم وارد است شاید کوچکترین آنها باشد آقای فریدیان بزرگترین مشکل شما این بود که انسانیت را فراموش کرده بودید و سامان عزیز بهایی بود که باید در مقابل این سهل انگاری بزرگ می پرداختید.

حال جمله دیگر باز از یک انسان درجه یک :" زمانی که نعمتی پنهان شده بود فریادهای ما را می‌شنید؛ اما خود را به ما نشان نداد " آقای فریدیان استفاده از چنین جملاتی واقعا شرم آور است . مگر شما در ارتفاع 7800 متری قایم موشک بازی می کردید که سامان پنهان شده بود و شما نتوانستید او را پیدا کنید و چه دلیلی برای این جمله خود دارید که با قاطعیت تمام اعلام می کنید :" فریادهای ما را می‌شنید؛ اما خود را به مانشان ندادو اگر این گونه است چرا هیچ اقدامی برای جستجوی او در همان لحظه انجام ندادید یا این که می خواهید بگویید که میر غنی (افسر رابط تیم) از بیس کمپ شما را می دیدند، که آن هم به قول آقای نورمند و کریس وارنر با چند دلار می توان از پاکستانی ها خواست که هر حرفی بزنند و هر چیزی بنویسند، مثل گزارشی که توسط میر غنی ارائه شد ، ماجرای خانه برفی و شاید هم موارد دیگر. خوب آقای میر غنی هم که ازاروپا نیامده بودند ایشان نیز یک پاکستانی بودند.

این حرفهای  فریدیان ، تلاش « مسئولیت گریزانه » در جهت توجیه رفتار بدور از اصول ارزشی و اخلاقی  سرپرست و اعضاء تیم نانگا در خصوص رها کردن همنوردی ارتفاع زده  در هنگام صعود به قله و جستجو نکردن او هنگام بازگشت  است . تلاشی ، که بخاطر غلط بودن نفس کار ، بی معنا بودن مقصر جلوه دادن سامان تحت عنوان تمرد او ( با توجه به ارتفاع زدگی)  هیچگاه حداقل از نگاه کوهنوردان واقع بین موفق نخواهد بود . و با مطرح کردن حرف های تازه و عجیب همچون  « نعمتی پنهان شده بود فریادهای ما می شنید  اما خود را به ما نشان نداد  » و افزایش تناقض گویی ها نه تنها  از میزان مسئولیت سرپرست واعضاء تیم کم نمی کند بلکه روحیه و تفکر غیر مسئولانه آنها را مشخص تر نشان می دهد . البته با رویه  ای که این افراد در پیش گرفته اند باید منتظر بود که  در فواصل مدیریت شده و با کمال هماهنگی به خلق داستانها جدید بپردازند تا شاید بتوانند با پشتوانه حامیانشان از پاسخگویی صریح و روشن به افکار عمومی فرار کنند .