کوه نوردی فنی

به شانه ام زدی تا تنهاییم بتکانی.... به چه دل خوش کرده ای؟ به تکاندن برف از روی شانه های ادم برفی؟!!

کوه نوردی فنی

به شانه ام زدی تا تنهاییم بتکانی.... به چه دل خوش کرده ای؟ به تکاندن برف از روی شانه های ادم برفی؟!!

خواندنی

 و دیدگاه وبلاگ آلتای در باره ی حادثه برودپیک:

 دیروز پس از کش و قوس های فراوان نهایتا جامعه کوه نوردی قبول کرد که دیگر آیدین، مجتبی و پویا برنمی گردند. تیم سه نفره برودپیک درحالی تسلیم طبیعت خشن کوهستان شدند که تا روز شنبه سرپرست تیم قله از خود مقاومت نشون می داد و امیدوار بود تا تیم ضعیف پشتیبان به یاری شان برسند. اما دریغ .. و صد افسوس که برنامه ریزی های نادرست و عدم دوراندیشی و پیش بینی های به موقع منجر به یک تراژدی دیگر در تاریخ کوه نوردی کشورمان شد.

تیم سه نفره ایران بعد از صعود سخت و طاقت فرسای روز سه شنبه ۲۵ تیر در هنگام بازگشت از مسیر نرمال دچار خطا در تشخیص مسیر صحیح شد و این خطا و چندین خطای دیگر ... به قیمت جان این عزیزان تمام شد. در واقع بعد از بیواک های سه گانه این تیم در ارتفاع بالای هفت هزار متری و قبل از صعود موفق شان به قله می بایست تمهیدات لازم از جمله بکار گیری باربرهای حرفه ای ارتفاع (با توجه به بیماری ارتفاع رامین شجاعی)، در نظر گرفته می شد تا از وقوع چنین حادثه تلخی جلوگیری می شد.

اقدامات بعدی مسئولین باشگاه آرش بعد از دریافت پیام امداد از سوی اعضای تیم قله، که از آن جمله می توان به درخواست کمک از سایر تیم های مستقر در منطقه و حتی به کار گیری باربرهای حرفه ای اشاره کرد، نوش دارو بعد از مرگ سهراب بودند. به هر حال آنچه که مسلمه اینه که کوه نوردی کشورمان سه کوه نورد خوب و آینده دار خود را از دست داد ... آیدین، مجتبی و پویا رفتند تا برای همیشه در آغوش کوهستان آرام گیرند.

 

از وبلاگ آلتای

دیدگاه عزیز حبیبی در باره ی حادثه‌ی برودپیک :


آنها جوان بودند ، پر از شور و اشتیاق ، دلیر و شجاع ، مغرور و مرزشکن . آنها می‌خواستند از مرز محدودیت‌های انسان عبورکنند ، و این "حق" آنها بود .

برای عبور امن از مرز محدودیت‌ها ، جوانان نیاز به تدبیر و تجربه مدیران و پیران خود داشتند . مدیران و پیران  وظیفه و "تکلیف" داشتند تا با عقلانیت حرفه‌ای تجمیع شده ، عبوری ایمن و سالم برای جوانان فراهم کنند .

اما مدیران و پیران تیم ، ماجراجویان خود شیفته بودند . آنها با عقب‌ماندگی ذهنی و عاطفی ، و با جهلی مفرط نسبت به کوه‌نوردی مدرن ، هیچ وظیفه یا مسئولیت حرفه‌ای - اخلاقی برای خود قائل نبودند .

جوانان برای عبور از مرز محدودیت‌ها "حق" داشتند و مدیران‌شان "تکلیف" . اما مدیران به تکلیف خود عمل نکردند ، چون اساسا نمی‌دانستند که وظیفه یا مسئولیت یا تکلیف‌شان چیست .