کوه نوردی فنی

به شانه ام زدی تا تنهاییم بتکانی.... به چه دل خوش کرده ای؟ به تکاندن برف از روی شانه های ادم برفی؟!!

کوه نوردی فنی

به شانه ام زدی تا تنهاییم بتکانی.... به چه دل خوش کرده ای؟ به تکاندن برف از روی شانه های ادم برفی؟!!

شب مانی همراه با غصه و غم

سلام 

از ابتدا عذر میخوام که بی حوصله و شلخته مینویسم 

اصلا شرایط روحی خوبی ندارم 

۵شنبه ۲۰ ابان ساعت ۱.۱۵از میدون سربند همراه سیامک دوستم به سمت شیرپلا راه افتادیمِ,رجب ۱۵دقیقه نشستیم سیامک اصلا رو فرم نبود راه افتادیم من به سیامک گفتم شیرپلا میبینمت تیز رفتم بالا تو راه بیشتر از همیشه تو فکر بودم خاطرات مسیر و هزاران خاطره دیگه.ساعت ۳.۱۵ بود رسیدم شیرپلا یراست رفتم رو تراس نشستم.سیامک نیم ساعت بعد رسید 2تا نود الیت خوردیم با 1 لوبیا,حین گرم کردن غذا با 1همنورد به نام امیر اشنا شدیم؛ساعت 6بود که گفتیم بریم بالا شب رو قله بخوابیم سیامک گفت بریم(من حتی شلوار گرتکس هم نداشتم 1شلوار لی پام بود),گفتم مطمعنی زیاد روبراه نیستی گفت اره,اولین بارش بود میومد قله توچال 6.15 راه افتادیم؛10دقیقه نرفته بودیم که سیامک شل شد،1کوله فراز 85 داشت که فوق العاده غیر فنی افتضاح بود کوله منو سیامک انداخت کوله امیرو من انداختم و امیر کوله سیامک انداخت 8.20بود رسیدیم امیری 1اقایی به نام هوشنگ تو امیری بود تنها واسمون چای درست کرد دیگه کوله وا نکردیم 1چای خوردیم و سیامک استراحت کرد.مصطفی راد هم از بچه های گروه تهران رسید امیری؛ساعت 9.20دقیقه راه افتادیم من و مصطفی جلوتر رفتیم بالا امیرم به پای سیامک اومد بالا؛غصه و خاطرات داشت دیوونم میکرد اولین باری که اومد توچال زمستون بود من اوردمش به زور 15 دیگه قلهایم 20 دیقیقه دیگه قله ایم همه روز ها و شبها رسیدیم رو قله ساعت 11.10  بود؛هوا صاف و بی ابر نسبتا سرد -10 میشد رو قله رفتیم تو جان پناه فقط عمو سیبیلو بود که تو کیسش نشسته بود یکم حرف زدیم 1ساعت و نیم بعد بچه ها رسیدن سیامک حسابی خسته امیرم از سرعت پایین صعودش خسته بود یه مقدار غذا خوردیم نمیتونستم نفس بکشم رفتم بیرون انقدر هوا ی شهر کثیف بود که واقعا هیچ چیز نمیشد دید؛ذوست داشتم به 1نقطه شهر نگاه میکردم شاید نگاهم یکم دلتنگیم رو کم میکرد,اولین بار بود که رو قله احساس غصه و غم داشتم  

 

,صبح ساعت 8 راه افتادیم از مسیر توچال اومدیم پایین بچه ها پیشنهاد مسیر دره اسپیو هفت چشمه درکه رو دادن واقعا دیگه طاقت زنده شدن خاطرات درکه رو نداشتم؛مخالفت کردم از همون توچال رفتیم و دیگه هیچی.... 

امیدوارم شما همیشه شاد باشید.... 

نظرات 3 + ارسال نظر
کیوان 1389,10,04 ساعت 08:03 ب.ظ http://avrin-climbing.blogfa.com/

سلام. عکس های زیبایی بود

مرسی همنورد خوبم لطف داری

سلام وبلاگ جالبی دارید
به سایت ماهم سر بزنید فقط نظر یادتون نره
من مایلم با شما تبادل لینک انجام بدم
گروه صخره نوردی آدرنالین
ممنون

کرمانشاه دیار کرد 1390,08,09 ساعت 12:47 ب.ظ

ایول کوهنورد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد